بسم رب الحسین
روزهای عجیبی رو پشت سر میذارم.
معلق بین بودن و نبودن، داشتن و نداشتن، موندن و نموندن.
اتفاقاتی که میتونه موثرترین روزهای زندگیم رو برای همیشه ماندگار و به یاد ماندنی کنه؛ و یا بالعکس، تبدیل به برگ تاریکی از دفتر خاطرات زندگی بشه که رد اشک خشک شده، بالا و پایین هایی رو روی کاغذ سبکِ کاهی اون بوجود آورده.
این روزها جز توکل راهی پیش روم نیست.
تلاش و توکل؛ دو "ت" تلخ و شیرین ِ همدم لحظه های پرتکاپوی پاییز 1398.
نمیدونم بعدا که این برگ رو میخونم در چه حالم و چه تصمیمی گرفتم. امیدوارم سرشار از حس خوب زندگی باشم.
دعا لازمم؛ زیاد.
السلام علیک یا داعی الی سبیل الله
01:05
14 آبان
درباره این سایت