بـ ِنام ِحقّ ِمُطلق
معتمدی داره میخونه:
الهی سینه ای ده آتش افروز
در آن سینه دلی وان دل همه سوز
ربطش؟ نمیدونم!
از چی قراره بنویسم؟ بازم نمیدونم!
چرا برگشتم؟ اینم نمیدونم .
فی الحال فرصت رو مناسب دونستم.
راستش، به وبلاگ آشنای دور و نزدیکی سر زدم بعد مدتها و خب دلم خواست که برگردم به روزای اوجم :)
وبلاگ قبلیم چی بود؟ حرفشم نزن :/
نه که روزای خوبی بوده باشه و بخوام که برگردم بهش. نه!
ولی دلم تنگ وبلاگ نوشتن بود . منی که از روزی که فهمیدم همچین فضایی هست،. بذار نگم چی شد.
خب که چی؟!
هیچی مصدع اوقاتیم زین پس، اگر میل همراهی داشتید :)
و من الله توفیقات روزافزون.
چو در هر کنج صد گنجینه داری
نمیخواهم که نومیدم گذاری
به راه این امید پیچ در پیج
مرا لطف تو می باید دگر هیچ
وحشی بافقی
+شب اول ِربیع الاول ِ1441
+ الهی، محمد معتمدی، آلبوم مناجات (کلیک و دانلود کنید و مست فیض شید)
درباره این سایت